ایلیا گرم آبیایلیا گرم آبی، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

ایلیا نابغه کوچولوی من

خوشحالی ایلیا برای دیدن خدا

چند روز پیش برای مراسم دفن یکی از بستگان به شمال رفته بودیم وارد قبرستان شدیم که ایلیا به من گفت منم میخوام برم پیش خدا منم بهش گفتم منظورت چیه پسر گلم ؟ گفت : منم مثل همه این آدمایی که رفتن پیش خدا میخوام برم پیشش تا باهاش حرف بزنم . گفتم برای حرف زدن با خدا راههای زیادی وجود داره نیازی نیست دور از جونت حتما" مثل این آدما باشی خدا توی قلب و روحته هر وقت دلت خواست میتونی باهاش صحبت کنی بدون اینکه کاری انجام بدی و بعد ایلیا گفت باشه مامان حالا میتونم برم بازی ؟  ...
12 شهريور 1392

والدین فهمیده ،کودکان تیزهوش

می خوام یه کتاب بهتون معرفی کنم کتابی که به درد خیلی از مادر و پدرها می خوره . گزیده ای از مطلب توی کتاب رو هم می نویسم تا بیشتر با کتاب آشنا بشید لذت کنجکاوی اگر بیش از حد اصرار داشته باشیم و بخواهیم که فرزندمان درپی یافتن چیزهای جدید باشد ویا از خودش وسایلی بسازد، حتما" باعث میشویم تا او از خیلی مسائل دیگر دلزده شود . یک کودک کنجکاو خلاق خوب می داند که چه چیزهایی برای یافتن و کشف کردن در اطرافش وجود دارد. خودش آنها را جور میکند و به آنها سر و سامان میدهد . به همین دلیل است که به طور جدی روی آنها کار میکند  اولین تجارب کودک باید بر اساس عقاید و برداشت های خوب نباشد نه فقط بر اساس لمس کردن و دیدن ، بلکه در اثر مواجه ...
12 شهريور 1392

بدون عنوان

حدود یک ماه ونیم پیش با ایلیا پیش مشاور کودک رفته بودیم تا هوش ایلیا رو بسنجه چون همش فکر میکردم ایلیا بیش فعاله و شاید هوشش طبیعی نباشه . ولی با کمال تعجب بعد از مشاهده جواب تست دیدم که خانم مشاور ایلیا رو جزو بچه های تیزهوش معرفی میکنه وگفت که ایلیا 3 سال جلوتر از همسن و سالهای خودشه .ولی من یه سری چیزها رو فراموش کردم به خانم مشاور بگم اینکه ایلیا توانایی خواندن خیلی از کتابها رو داره و میتونه اعداد رو تا حدودی از هم کم و با هم جمع کنه و در واقع از هوش بالایی برخورداره ولی یکی از مشکلاتش اینه که با همسنهای خودش جور نمیشه و فقط با بزرگترها جور میشه حتی وقتی توی یک جمع باشیم و چندتا بچه اونجا باشن ایلیا ترجیح میده که با بزرگترها صحبت کنه ...
11 شهريور 1392

مشکلات من برای فرستادن ایلیا به مهدکودک

این روزها در تلاش واسه اینم که بتونم ایلیا رو به مهد بفرستم ولی هر چی تلاش میکنم انگار بیفایدس چون پسر کوچیکم حاضر به ترک من نیست هر وقت فامیلا ازش می پرسن که مهد کودک میری یا نه ایلیا باقدرت جواب میده نه من مهدکودک نمیرم من بزرگ شدم و دارم میرم کلاس دوم بعد بقیه میگن برای مدرسه رفتن اول باید به کلاس اول بری تا بتونی خوندن یاد بگیری ولی ایلیا میگه من خوندن بلدم پس می تونم به کلاس دوم برم و من همچنان اندر خم یک کوچه مانده ام که با این علاقه ای که ایلیا به مدرسه دارد چطور میتونم اونو راضی به مهد کودک رفتن کنم  ...
11 شهريور 1392