خوشحالی ایلیا برای دیدن خدا
چند روز پیش برای مراسم دفن یکی از بستگان به شمال رفته بودیم وارد قبرستان شدیم که ایلیا به من گفت منم میخوام برم پیش خدا منم بهش گفتم منظورت چیه پسر گلم ؟ گفت : منم مثل همه این آدمایی که رفتن پیش خدا میخوام برم پیشش تا باهاش حرف بزنم . گفتم برای حرف زدن با خدا راههای زیادی وجود داره نیازی نیست دور از جونت حتما" مثل این آدما باشی خدا توی قلب و روحته هر وقت دلت خواست میتونی باهاش صحبت کنی بدون اینکه کاری انجام بدی و بعد ایلیا گفت باشه مامان حالا میتونم برم بازی ؟
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی