کلاس سفالگری در مهد
امروزم به سختی به مهد رفتی و با کلی گریه از من جدا شدی خاله آزاده میگفت امروز قراره یه عالمه گل بازی کنیم من به جای تو کلی ذوق کردم 5 دقیقه پیشت موندم و بعد به خونه اومدم وقتی برگشتم دنبالت یه پسرکوچولوی خندون رو با یه موش گلی تو دستش دیدم برای اولین بار کاردستیت خیلی زیبا و عالی بود البته خاله آزاده یه کوچولو کمکت کرده بود وقتی بهت گفتم چرا موش کوچولوت سیبیل نداره باخنده بهم گفتی مامان جون خودت که داری میگی موش کوچولو پس موشم هنوز بزرگ نشده دیگه منم زدم زیر خنده
اما مامان جون فکر میکنم یه کوچولو سرما خورده باشی عزیزم بهتره بیشتر مواظب باشیم چون هوا کم کم داره سرد میشه
اینم خاطره ما از اولین کاردستی آقا ایلیای گل
اینم 2تا عکس از موش کوچولوی بدون سیبیل
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی