دومین جلسه کلاس زبان
دیروز دومین جلسه ای بود که به کلاس زبان میرفتی حروف b&c رو یاد گرفتید من که توی کلاس فکر میکردم تو اصلا" حواست به teacher نیست شب توی خونه در عین ناباوری دیدم نه تنها همه حرفها و درسهای توی کلاس یادته بلکه شکل حروف رو هم میتونستی بکشی منو بابا امیر همینجوری در حیرت بودیم
نه از اینکه کلمه ها رو خیلی راحت میگفتی بلکه از اینکه میتونستی حروف رو بنویسی و میدونستی دقیقا" چی داری مینویسی
بعد از کلاس زبان رفتیم مهد پیش خاله آزاده ،عمو موسیقی هم قرار بود بیاد خاله آزاده با اشاره به من گفت که میتونم برم ولی من همش نگران بودم بهم حق بده آخه تا حالا اینجوری تنهات نزاشتم خلاصه با هر زحمتی بود از اونجا دل کندم و اومدم خونه از خونه 10 دفعه با مهد تماس گرفتم همش میگفتن که حالت خوبه ولی من فکر میکردم دارن بهم دروغ میگن تامضطرب نشمواسه همین زودتر به مهد اومدم خب چیکار کنم مادرجان نگرانت بودم عزیزم اومدم بالا منو ندیدی مدیر مهد گفت داری تغذیتو میخوری منم گفتم پس بزارید تغذیشو بخوره من تو سالن منتظر میمونم بعد از 10 دقیقه اومدم دنبالت و همدیگه رو بغل کردیم وبوسیدیم توهم به خاطر اینکه پسر خوبی بودی از خاله فرشته جایزه گرفته بودی (پاک کن اسپایدرمن)
خاطره امروز ماهم تمام شد تا یه خاطره دیگه خدانگهدار
نظر یادتون نره