ایلیا اولین کتاب داستانش را به تنهایی میخواند
روز پنجشنبه دوتایی باهم رفتیم کرج خونه مامانی قرار شد بابا هم شب از سرکار بیاد اونجا تو ماشین حوصلت سر رفته بود منم مثل همیشه چیزهایی برای سرگرم کردنت با خودم آورده بودم و همچنین کتاب مورد علاقتو (پرنده رو درخته می می نی شده شلخته ) ازم خواستی که کتاب رو برات بخونم هنوز صفحه اول تموم نشده بود که کتاب رو ازم گرفتی و شروع به خوندن کردی و تمام کتاب رو تا آخر صفحه به صفحه برام خوندی خیلی خوشحال شدم چون من تازه میخواستم کلمه هاشو بهت یاد بدم که اینجوری غافلگیرم کردی حیف که دوربین نداشتم تا ازت فیلم بگیرمولی در اولین فرصت اگه اجازه بدی میخوام ازت یه فیلم قشنگ بگیرم و بزارم توی وبلاگت برای یادگاری
امیدوارم همیشه لبت خندان و دلت پر از محبت باشه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی